۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه

حسین شریعتمداری٬ ادعاهای مصداقی را تایید کرد

  يك عضو فراري گروهك منافقين، سردبير سايت ضدانقلابي روزنت در پاريس را نفوذي جمهوري اسلامي و كيهان معرفي كرد.
ايرج مصداقي كه سال 1361 به خاطر عضويت در گروهك منافقين دستگير شد تا سال 1371 در زندان بود و سال 73 از كشور خارج شد و مجددا به منافقين پيوست. وي ضمن مقاله اي درباره هوشنگ اسدي نوشت: مقاله جديد هوشنگ اسدي به نام «من شاهم» و همچنين مطلب او در رابطه با احمد اللهياري و تلاش بي وقفه اش براي خاك پاشيدن در چشم حقيقت مرا وا داشت تا مواردي چند در رابطه با او را نوشته و پرده از بخشي از اقدامات او بردارم. هوشنگ اسدي متاسفانه همچنان مشغول توطئه چيني است. سال گذشته با انتشار مقاله تحت نام « چه كساني تيغ زنگيان مست را تيز كردند» در نشريه وزين آرش
46 /646/ http://wwwarashmagcom/content/view با ارائه اسناد و مدارك به نقش هوشنگ اسدي در تئوريزه كردن بحث «تهاجم فرهنگي» پرداختم. هوشنگ اسدي كه دفاعي در برابر نوشته هاي كينه توزانه اش عليه روشنفكران ايراني نداشت بدون آن كه توضيحي در رابطه با نوشته من ارائه دهد با خدعه و فريب متني را تهيه كرد و بدون آن كه مسئوليت آن را به عهده گيرد تعدادي از همكارانش در سايت روز آنلاين را به دفاع از خود پشت آن آورد. جوري هم وانمود كرد كه انگار نه انگار كه باني اين لشكركشي خود اوست.
وي افزود: بعد از مرگ احمد اللهياري، هوشنگ اسدي در تاريخ 3 بهمن 6138 مدعي شد سلسله مقالات عليه روشنفكران ايراني كه در مقاله مزبور به آن ها اشاره كرده بودم را احمدي اللهياري نوشته و به نام او 12 سال پيش در كيهان چاپ كرده بود. تا روزي كه اللهياري زنده بود و مي توانست از خود دفاع كند، اسدي چنين چيزي نمي گفت حالا كه وي مرده و دستش از دنيا كوتاه است، اسدي هم زبانش باز شده است! گويا تا زماني كه اللهياري زنده بود از او خجالت مي كشيد چنين چيزي را بگويد. وي با متهم كردن هوشنگ اسدي به نفوذي كيهان افزود؛ البته اين احتمال وجود دارد كه اسدي با همكاري احمد اللهياري و امثال او دست به كارهاي مشابهي زده باشد. براي همين تا زماني كه وي زنده بود در اين زمينه سكوت اختيار كرده بود تا مبادا رازهاي پنهاني برملا شوند.
انتشار مقاله مصداقي درباره هوشنگ اسدي در حالي است كه سايت وابسته به وي و همسر او (نوشابه اميري) هر چند وقت يكبار حملاتي را متوجه كيهان مي كنند.


۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

چه کسی دروغ می گوید؟


  کنکاشی در ادعانامه علیه کتاب «نامه هایی به شکنجه گرم»
 
برای خواندن این مطلب اینجا را کلیک بزنید.(فرمت پی دی اف).

۱۳۹۰ خرداد ۵, پنجشنبه


کنکاشی در ادعا نامه علیه کتاب برنده جایزه جهانی - بخش هفتم وآخر

هم صدای برادر حسین شریعتمداری

















به این اسناد نگاه کنید: آقای ایرج مصداقی و برادر حسین شریعتمداری به یک زبان سخن می گویند. نه؟

*نورالدین کیانوری:گزارش ها ی او)اسدی) توسط رحمان هاتفی تنظیم می شد و رفقای ما به او می گفتند چگونه برخورد کند و چه مسایلی را بگوید.


*مقاله علیه روشنفکران در کیهان محمد خاتمی منتشر شده و نه در کیهان شریعتمداری


*هوشنگ- الف" کیست ؟





"
کنکاش" در 6 بخش گذشته " ادعا نامه" آقای ایرج مصداقی را در سایه اسناد موجود مورد بررسی قرار داد
اینک ، بخش هفتم و پایانی از نظر خوانندگان می گذرد.

چه کسی ساواکی است؟

آقای مصداقی سالهاست پیگیرانه و  با اصرار می کوشند داستان معروف " نفوذ حزب توده در ساواک" را که مربوط به دهه پنجاه است،به ساواکی بودن آقای هوشنگ اسدی تبدیل کنند.
ایشان ، در آغاز فعالیت قلمی خود علیه آقا ی هوشنگ اسدی، د رمقاله ای که حسب معمول در نشریه آرش چاپ پاریس انتشار یافت و سپس دراینترنت پخش شد ، این بیانیه حزب توده منتشره د ر"نامه مردم" – ارگان حزب توده  - شماره ١٩ - ٧ خرداد 1358    - را " افشاء" کردند:
"‏دبیرخانه کمیته مرکزی حزب توده ایران بدین وسیله اعلام می‌دارد ‏که هوشنگ اسدی عضو حزب توده ایران است و به دستور حزب و در ‏انجام مأموریت محوله، از طریق شبکه‌ی مخفی حزب توده‌ ایران در داخل ‏ساواک رخنه کرده و در این رابطه موفق به خدمات مؤثری شده است."
بیانیه تاکید دارد که هر اتفاقی افتاده است به" دستور حزب" بوده است. آقای ایرج مصداقی تاپیش از " ادعا نامه" اخیر، درمقالات متعدد اصرار داشتند:
" اندکی پس از انقلاب و بعد از برملا شدن رابطه‌ی او ‏با ساواک، حزب توده مجبور به موضع‌گیری و رفع و رجوع این همکاری ‏شد."
البته ایشان که بر اساس " ادعا نامه" ی جدیدشان در تاریخ حزب توده هم " تخصص " پیدا کرده اند ، اسرار کودتای حزب تود ه را برای ا ولین بارفاش ساخته اند ، در مورد نحوه و تعداد ملاقت های کیانوری – مریم فیروز به تحقیق پرداخته اند؛هیچوقت  توضیح نداده اند که چراحزب توده مجبور شده است برای یک" خبرچین حقیردست چندم" دست به چنین اقدامی بزند؛ واساسا چگونه از تصمیم رهبری حزب توده مطلع شده اند.
آقای ایرج مصداقی در بیانیه اخیر خود موضع پیشین را هم پس گرفته اند و با ذکر یک "سند موثق" ثابت کرده اند که  اقای هوشنگ اسدی ساواکی بوده اند. ایشان نوشته اند:


"به شهادت زندانیان سیاسی زنده‌مانده و حاضر در حسینیه اوین کیانوری در سال ۱۳۶۶ در جریان نشست‌هایی که در حسینیه اوین برگزار می‌شد، در ارتباط با موضوع نفوذی بودن اسدی در ساواک و مأموریت محوله از سوی حزب توده مورد پرسش قرار گرفت و با صراحت گفت که وی نفوذی حزب نبوده و اصولاً چنین مأموریتی از سوی حزب، حقیقت نداشته است. وی توضیح داد از آن‌جایی که حزب به خاطر افشاگری مزبور زیر ضرب قرار گرفته بود، تصمیم به اعلام چنین موضوعی گرفتیم. اسدی هنگام توضیحات کیانوری در حسینیه حضور داشت و از خود دفاعی نکرد. این واقعیت را زندانیان سیاسی آن دوره می‌توانند شهادت دهند. "

معلوم  نیست"این زندانیان سیاسی زنده مانده وحاضر" که درسطر آغاز یک فراز 8 خطی شهادت داده اند و درآخرین سطرش می توانند شهادت دهند، چه کسانی هستند؟ کجا هستند؟ د رکدام منبع این شهادت راد اده اند؟ وآیا باید بیانیه رسمی حزب توده در ارگان مرکزی خود راپذیرفت یا نقل قول" زندانیان سیاسی زنده مانده وحاضر" را؟

اما" سند" کتبی و منتشر شده ای وجود دارد که اتفاقا منبع آن با منبع آقای ایرج مصداقی یکی است.

نورالدین کیانوری که در "ادعا نامه" اقای مصداقی سخت مورد محبت ا یشان هستند،نه در داخل زندان، بلکه بیرون از زندان به صراحت تمام، همان موضع بیانیه حزب توده راتائید و تشر یح کرده است.

من خوانندگان پیگیر را دعوت می‌کنم به مشاهده کتاب خاطرات نورالدین کیانوری‌، دبیرکل  وقت حزب توده.
کیانوری در صفحات ۴۷۶ و ۴۷۷ این کتاب درباره همکاری آقای هوشنگ اسدی با ساواک و نقش حزب توده چنین می‌گوید: " این مساله واقعا به همین ترتیب بود. هوشنگ اسدی عضو هیات تحریریه کیهان بود و ساواک او را به همکاری دعوت کرده بود. اسدی مساله را با رحمان مطرح می‌کند و هاتفی و پرتوی تصمیم می‌گیرند که وی با ساواک همکاری کند. چون این مساله پوشش خوبی ایجاد می‌کرد که ساواک نتواند سرنخی از نشریه نوید در موسسه کیهان به دست بیاورد. بدین ترتیب‌، اسدی با ساواک همکاری می‌کرد ولی گزارش‌های او توسط رحمان هاتفی تنظیم می شد و رفقای ما به او می‌گفتند که چگونه برخورد کند و چه مسایلی را بگوید."


مصاحبه کننده مجددا می پرسد:
-"یعنی هوشنگ اسدی واقعا همکار ساواک نبود؟"
کیانوری با قاطعیت تمام جواب می دهد:
-"خیر. مطمئنا اسدی به حزب وفادار بود."



در این " سند" نام" قهرمان محبوب" آقای ایرج مصداقی یعنی  زنده یاد رحمان هاتفی هم هست که به گفته صریح نورالدین کیانوری گزارش های آقا ی هوشنگ اسدی را تنظیم و برای ارائه ساواک آماده می کرده است.

خواننده پیگیر می تواند در باره این بحث به نتیجه برسد.
سند دیگری هم وجود دارد که شرح مفصلتری در باره مساله" حزب توده و ساواک" و نحوه و دلیل تصمیم گیری حزب برای انتشار بیانیه را در اختیار خوانندگان می گذارد. و جالب است که این "سند" روشنگر از چشمان تیز بین آقای مصداقی دور مانده است.

همکار کیهان شریعتمداری

آقای ایرج مصداقی، بطور پیگیری می کوشند سابقه" ساواکی بودن" آقای هوشنگ اسدی د ردهه پنجاه رابه آغاز همکاری ایشان با " کیهان شریعتمداری" در دهه 60 پیوند بزنند.
ایشان بدفعات این " سند" رابرای همکاری آقا ی هوشنگ اسدی با" کیهان شریعتمداری" ارائه داده اند.
من ابتدا از خواننده می خواهم تصاویر  مقالات منتشر شده در مهرماه 1365را که در کیهان هوائی چاپ و35 سال بعد توسط آقای مصداقی" کشف"و منتشره شده را به دقت ملاحظه کند.
دراین دوران روزنامه کیهان توسط محمد خاتمی اداره می شد و نه حسین شریعتمداری. نکته ای کلیدی که باید بخاطر سپرد.

حالا می پرسم:

آیا " هوشنگ –الف" همان " هوشنگ اسدی" است؟

- چرا منتشر کننده مقالات اسم کامل نویسنده را ننوشته است؟

- ایا در آن زمان" هوشنگ- الف" دیگری د رزندان قزلحصار بوده است یا نه؟

- از عنوان مقاله فوق معلوم است که در زندان نوشته است.آیا اساسا مقاله نوشته شده در زندان جمهوری اسلامی ملاک قضاوت می تواند قرار بگیرد؟

اگر مبنا این باشد، انبوه مقاله ها، مصاحبه ها ی مطبوعاتی و تلویزیونی که حاصل" سیستم امنیتی" زندانهای جمهوری اسلامی است باید معتبر شناخته شوند و سند جرم زندانی، نه  ملاک محکوم کردن زندانبان .
تنها کسی که به پرسش اول پاسخ داده ، آقای ایرج مصداقی است. ایشان تحت عنوان:"طرح تهاجم فرهنگی -چه کسانی تیغ زنگیان مست را تیز کردند؟" می نویسند:
"نشریه کیهان هوایی در صفحه‌ی بیست و شش  ۳۰ مهر ۱۳۶۵ در معرفی ‏نوشته‌ی هوشنگ اسدی و محلی که از آن‌جا مقاله نوشته شده است، ‏می‌نویسد....."
در حالیکه  درمقاله مورد بحث همه جا نام" هوشنگ- الف" آمده است،آقا ی مصداقی آن را به هوشنگ اسدی تغییر می دهند . تفسیری را به آن اضافه می کنند تا خواننده گمان کند مطلب در کیهان شریعتمداری منتشر شده است. و بعد هم دامنه نفوذ مقاله را تادهه هشتاد و دوران سعید امامی گسترش می دهند:"مقاله‌ی معرفی شده از سوی کیهان هوایی به قلم هوشنگ اسدی...که بر ‏اساس آن تئوری "تهاجم فرهنگی" جان گرفت و بعدها در روزنامه کیهان ‏توسط تیم شریعتمداری، شایانفر، "نیمه پنهان" شد و در دوران سعید ‏امامی و فلاحیان سر از برنامه تلویزیونی "هویت" در آورد و به کشتار ‏اعضای کانون نویسندگان و سرکوب جمعی مشورتی کانون نویسندگان و ‏توطئه‌ی قتل نویسندگان در سفر ارمنستان و... انجامید...."
من از خوانندگان می پرسم مقالات یاد شده – توسط هرکس که نوشته شده باشد مسلما موردتائید هیچکس نیست- آیا می تواند شکل دهنده " تهاجم فرهنگی" باشد و .... به کشتار اعضای کانون نویسندگان برسد  و.....؟


طراحی که فراموش شد


حالا فرض کنید" هوشنگ- الف" همان هوشنگ اسدی باشد، باید پرسید این نویسنده توانائی که مقالاتش پایه ریز تهاجم فرهنگی می شود و.... بعد ا زمهر ماه 1365 چه شده است؟

آقای ایرج مصداقی، تا زمان بردن جایزه توسط آقای هوشنگ اسدی ، از این مو ضوع بی خبر بودند ، اما ناگهان باطلاع همگان رساندند:
" اسدی مدتی نیز در زندان اوین به همکاری با مهدی‌ پرتوی مسئول سازمان مخفی و نظامی حزب توده که به خدمت نظام در آمده بود، پرداخت و در اجرای پروژه‌های تحقیقاتی رژیم به او کمک کرد." 
" سند" این ادعا کجاست؟ حاصل  این همکاری چه بوده و کجا منشر شده؟ حزب توده و اعضای آن که قاعدتا باید بیشترین اطلاع را در این باره داشته باشند، د ر این باره سخنی گفته اند؟ مدتی ، یعنی چقدر؟ و در کدام زمان؟
  اما، آیا از زمان انتشار "مقالات" یاد شده تادو سال بعد که آقای هوشنگ اسدی درزندان بسر می برد ، سندی، برگه ای، نشانه ای در دست هست که نشان بدهد او باروزنامه کیهان یا هر نشریه دیگر حکومتی همکاری داشته است؟
واقعا چه شده که ازنویسنده ای با این درجه اهمیت که سه مقاله اش می تواند مبنای " تهاجم" فرهنگی شود، دیگر خبری نیست؟
آقای هوشنگ اسدی به نوشته کتابش در زمستان 1367 درجریان عفو عمومی همراه با بقیه زندانیان آزاد شده است. آقای ایرج مصداقی که سالهاست علیه آقای هوشنگ اسدی می نویسد ، به محض تعلق جایزه جهانی به کتاب" نامه هائی به شکنجه گرم" به" کشف" جدیدی می رسند و می نویسند:
"وی پس از آزادی از زندان در اسفند ۱۳۶۷، مدتی به همکاری با "مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی" وزارت اطلاعات که توسط عبدالله شهبازی راه‌اندازی شده بود، پرداخت ."
کدام مدرک وسند برای ا ین "اتهام" وجود دارد؟ مدتی یعنی کی؟ چرا آقای مصداقی تا حالا در این باره سکوت کرده بودند؟ و...
آقای مصداقی که درابتدای" ادعانامه" خود به" مرور بر زندگی اسدی" می پردازند،33 سالی را که از آزادی آقای هوشنگ اسدی می گذرد در این خطوط خلاصه می کنند:" عاقبت همراه همسرش نوشابه امیری اداره‌ی مجله "گزارش فیلم" را عهده‌دار شد. این دو، در سال ۱۳۸۲ به پاریس سفر کردند و هم اکنون با استفاده از بودجه‌‌ای که دولت هلند مقرر کرده، سایت اینترنتی "روزآنلاین" را اداره می‌کنند."

آقای مصداقی دوکتاب مهم ادبیات جهان را که توسط آقای هوشنگ اسدی بفارسی منتشر شده است را از قلم می اندازند ، چون می خواهند بنویسند:" او به هیچ زبانی تسلط ندارد."
آیا آقای ایرج مصداقی این دو کتاب را ندیده اند؟




توقیف، احضار، در معرض دستگیری

آقای مصداقی فراموش می کنند از "توقیف" مجله" گزارش فیلم" سخنی بمیان بیاورند. اما کسانی که در آن زمان در ایران بودند ، بخاطر دارند که موج سرکوب روشنفکران توسط اطلاعات موازی درزمان محمدخاتمی بااحضار عده ای از جمله آقایان فیروز گوران، بهرام بیضایی، داریوش شایگان، امید روحانی و... هوشنگ اسدی و نوشابه امیری به اداره اماکن آغاز شد. روزنامه یاس نو این ماجرا را همراه اسامی احضار شدگان فاش کرد. در ادامه این پروسه عباسعلی  علیزاده رئیس وقت دادگستری و همکار سعید مرتضوی در مصاحبه تلویزیونی با آقای علی مزروعی ،بشدت آقای هوشنگ اسدی را موردحمله قرار داد واورا عضو کمیته مرکزی حزب توده، سردبیر مردمم، ضدانقلاب و.... نامید. مدتی بعد هم مجله گزارش فیلم توسط سعید مرتضوی توقیف شد.
آقای هوشنگ اسدی وخانم نوشابه امیری ، هنگامی  که در معرض دستگیری قرار گرفتند از کشور گریختند و به پاریس آمدند.
 آقای ایرج مصداقی براحتی آب خوردن و بدون کمترین "سند" به آقای هوشنگ اسدی مهر همکاری با "وزارت اطلاعات" رامی زنند ، اما  واقعیت های فوق را که دهها سند برای آن وجوددارد، نمی بینند و البته بهتر استب گوئیم نمی خواهندببینند. چرا که نشان دهنده دشمنی رژیم جمهوری اسلامی  باآقای هوشنگ اسدی است. و صدالبته این دشمنی خیلی کمتراز خصومت کینه توزانه آقای ایرج مصداقی است.
سایت روزآن لاین که منهم افتخار همکاری با آن را دارم، با بودجه یک" ان.جی.اوی" هلندی به نام هیفوس راه اندازی شده است. 7 نفر عضوشورای سردبیری آن هستند وازجمله آقا ی هوشنگ اسدی و خانم نوشابه امیری.
چگونه است آقای مصداقی که بر همه امور هستی از مخفی و آشکار "اشراف امنیتی" دارند، از این واقعیت های ساده بی خبرند و "اداره" روز را برعهده آقای هوشنگ اسدی و همسرشان می گذارند و بعد هم آن را به" اصلاح طلبان" حکومتی وصل می کنند؟

همکار
 یا همصدای کیهان شریعتمداری

 البته  که آقای  مصداقی  باید یادشان برود که در طول همه این سالها آقای هوشنگ اسدی وهمسر شان موردحمله شدید وبی وقفه کیهان شریعتمداری بوده اند. من تنها یک نمونه از دهها نمونه را دراینجا می آورم.
در تمام سالهائی که اقای هوشنگ اسدی و خانم نوشابه امیری در ایران بسر می بردند، مورد حمله بی وقفه کیهان شریعتمداری بوده اند. من فقط یک نمونه آن را ذکر می کنم که مربوط است به سال 1377 .
   















از زمانی هم که آقای هوشنگ اسدی وهمسرشان به اروپا آمده اند، حملات کیهان شریعتمداری با تمرکز بر سایت "روز" ادامه یافته است که من فقط دو نمونه آن را ذکر می کنم.


خواننده حتما تعجب خواهد کرد که چقدر بین کیهان شریعتمداری و آقا ی ایرج مصداقی همصدائی وجود دارد. والبته یک تفاوت بسیار عمده. کیهان شریعتمداری که نماد کینه و خشونت وارگان رسمی جنایتکاران حاکم بر ایران است ، بطور پیوسته اتهامات کثیف سیاسی به آقای هوشنگ اسدی زده است، اما هرگز وارد حریم خصوصی و خانواده اونشده و پدر،پدربزرگ و همسر اورا اماج دشنام های غیر سیاسی قرار نداده است.

هزار و یک دروغ

وقتی نوشتن"کنکاش" را شروع کردم ، برایم غیر قابل تصور بود که به نتیجه کنونی برسم.
 باید اعتراف کنم :

1- ازعمق کینه و نفرت جاری در " ادعانامه" آقای ایرج مصداقی دچار وحشت شده ام.
"ادعا نامه" آقای مصداقی که خود را"فعال حقوق بشر" معرفی  می کنند با دشنام هائی مانند" تبهکار"و" شارلاتان"و....آغاز می شود، با" شریرانه" ،" ابلهانه" ، چاپلوسانه" ادامه می یابد و این چنین پایان می گیرد:"برای او( اسدی) چیزی به عنوان "شرافت"، "صداقت"، "راست‌گویی"، "درست‌کاری" و ... به هیچ وجه مطرح نیست. "
2- از "تردستی" ایشان در پرونده سازی امنیتی- سیاسی حیرت کرده ام.

با ذکر چندمورد دیگر از هزار ویک دروغ ایشان" کنکاش" رابه پایان می برم.
اول- نشریه جیغ داد: ص 111 - در کتاب نوشته شده شعرنصب شده در چادر، در "ادعانامه"آقای مصداقی تبدیل شده به نشریه جیغ و داد.
دوم- لاجوردی :  صفحه247 – متن کتاب  می گوید  سیستم لاجوردی ماند ه بود، در "ادعانامه" تبدیل می شود به لاجوردی رئیس زندان بود .
سوم- سعید امامی: در صفحات 295- 296 - شرح داده شده که اقایان کیانوری واسدی  در بندی که بوده اند به حیاط می رفته اند، کیانوری پای پله ها می رفته و....تبدیل شده به سلول انفرادی تا دیدن سعید امامی دروغ جلوه داده شود و....

شاهکار دیگر

به این لینک توجه کنید و لطفا آن را تا پایان بدقت بخوانید. ازیک جمله این نوشته استفاده شده تا ثابت کند آقای هوشنگ اسدی در  کتابخانه زندان کار می کرده است.

نویسنده مطلب فوق" عضو سابق سازمان مجاهدين خلق" – همکار سابق آقای مصداقی- است و درست همان کسی است که آقای مصداقی از آن تنفر دارد: "تواب" و آنهم "تواب" در خدمت روزنامه کیهان. این" عضو سابق سازمان" مطلب  فوق را در ستایش سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی نوشته و به کیهان داده است. سطور انتهائی آن به ستایش از  حسین شریعتمداری وحسن شایانفراختصاص دارد.

دروغ پایانی

"ادعا نامه" آقای ایرج مصداقی بایک دروغ بزرگ پایان می گیرد:

" او( اسدی) به هیچ زبان خارجی تسلط ندارد و چند سال پیش متن فارسی کتابش قرار بود توسط نشر باران در سوئد انتشار پیدا کند. نشر باران این توضیح را به خوانندگانش که آگهی به زودی منتشر می‌شود کتاب را هم درج کرد، بدهکار است که چرا کتاب به فارسی انتشار نیافت. به نظر من اسدی به دلایلی که ذکر شد ترجیح داد از چاپ فارسی آن خودداری کند و به دنبال چاپ کتاب به زبان‌ انگلیسی، برود."
تصاویر کتاب های ترجمه شده توسط آقای هوشنگ اسدی در بالا قابل ملاحظه است. حالا، خواننده می تواند تصویر جلد فارسی کتاب را که از حدود یک سال پیش در وبلاگ کتاب منتشر شده، ببیند و قضاوت کند که آقای هوشنگ اسدی ترجیح داده از چاپ فارسی خود داری کند یا نه.




حرف آخر



"کنکاش" در ادعا نامه آقای ایرج مصداقی را به پایان می برم. خواننده رابه قضاوت می خوانم :


- چه کسی دروغگو است؟


و می پرسم: آیا شخصی بنام آقا ی ایرج مصداقی که استاد بی تردید پرونده سازی، جعل و دروغ است هنوزباید برای برخی از ما در مورد مسائل زندانها" منبع" باشد؟ آیا کتاب چهار جلدی ایشان و بقیه مقالاتشان مانند " ادعانامه" اخیر سند سازی و" سراسرجعل ودروغ" نیست؟

۱۳۹۰ خرداد ۱, یکشنبه



کنکاشی در ادعا نامه علیه کتاب برنده جایزه جهانی – بخش ششم

  علی شمخانی هم مثل
  برادر حمید ناپدید شد!


آقای ایرج مصداقی ، علی شمخانی بازجوی شب کودتای آقای هوشنگ اسدی را هم مانند "برادرحمید" ناپدید می کند. وقتی شکنجه گری نیست ، شکنجه هم وجود ندارد.



سند شاهکار سند ها در ادعانامه آقای مصداقی درآخرین فراز این قسمت
 

بخش اول" کنکاش" به بررسی یکی از ادعاهای آقای ایرج مصداقی درادعا نامه 3000 کلمه ای ایشان علیه کتاب " نامه هائی به شکنجه گرم" نوشته آقای هوشنگ اسدی اختصاص داشت. ایشان مدعی بودند شخصی بنام " علی حسینی" که در کتاب نامش بعنوان هم سلولی اسدی- خامنه ای امده است، " وجود خارجی" ندارد و"جعل" نویسنده است. اسناد خلاف این را نشان داد.
بخش دوم به ماجرای شگفت گمشدن شکنجه گر و مامور عالیرتبه امنیتی – سیاسی جمهوری اسلامی می پرداخت و این سئوال را مطرح می کرد که چراآقای مصداقی "برادرحمید"( ناصر سرمدی پارسا ) راکه دومین شخصیت کتاب است ، تصویرش بدفعات منتشر شده و حتی از صدای امریکا هم پخش شده است را از قلم انداخته اند؟
بخش سوم ، ادعای آقای ایران مصداقی درمورد هم سلولی بودن با هوشنگ اسدی را مورد بررسی قرار می داد.
بخش چهارم، غیب شدن خانه داودیه وخمینی را بررسی می کرد.
بخش پنجم ، به بررسی راست یا دروغ بودن روابط اسدی – خامنه ای اختصاص داشت.

اسناد بی اعتباری

چند سال پیش آقای ایرج  مصداقی حملات خود را به آقای هوشنگ اسدی  با این مقدمه شروع کردند:" هوشنگ اسدی، از اعضای مؤثر حزب توده و روزنامه نگار با سابقه ‏کیهان..." این مطلب ابتدا در نشریه آرش  وسپس در اینترنت منتشر شد:
حالا نظرشان تغییر یافته و می نویسند:" وی در تاریخ یاد شده ( 1357)نه در کانون نویسندگان و نه در میان ژورنالیست‌های معتبر محلی از اعراب نداشت. "
البته موقعیت آقای  هوشنگ اسدی در میان نویسندگان و ژورنالیست ها بر همگان " واضح و مبرهن"  است. من، تنهابه ذکر برخی اسناد د راین زمینه بسنده می کنم:

مطبوعات

سند اول- به سند زیر توجه کنید که در روزنامه های کیهان، اطلاعات و آیندگان در سال 1358 منتشر شده است واسامی وعکس چند روزنامه نویس و از جمله آقای هوشنگ اسدی در آن دیده می شود.

دکتر ابراهیم یزدی که در آن زمان وزیر امو رخارجه بود، این سند را در اختیار مطبوعات گذاشته بود. او سالها بعد در کتاب خود" آخرین تلاش ها د رآخرین روزها" اسناد این ماجرارا بطور کامل منتشر کرد. در سند زیر و درلیست افراد ی که قرار بود ترور شوند نام هوشنگ اسدی بعنوان" سردبیر کیهان" اورده شده است.


البته آقای هوشنگ اسدی که در آن زمان حدود 29 سال داشت " معاون سردبیر" کیهان بود. دراولین وآخرین انتخابات شورای سردبیری کیهان هم بعنوان یکی از اعضای شورا انتخاب شد.
به خواننده یا دآور می شوم که کیهان درآن زمان یکی از دو روزنامه بزرگ ایران بود.

سند دوم- کتاب "کیهان از هیچ تاکهکشان" نوشته منصوره پیرنیا- انتشارات " مهر ایران" پائیز 1388- در این کتاب موقعیت آقای هوشنگ اسدی در کیهان همراه با عکس های آن دوره قابل مطالعه است.

کانون نویسندگان ایران

حداقل چهار منبع در این باره وجود دارد:
 منبع اول- کتاب "کانون نویسندگان ایران، بروایت اسناد ساواک". در این کتاب که در زمستان 1382 منتشر شده و حاوی اسناد"مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات" است، در 6 سند نام هوشنگ اسدی آمده است. دو سند اولیه،مربوطند به نخستین بیانیه های کانون نویسندگان که هوشنگ اسدی آن راامضاء کرده است.



منبع دوم – کتاب" تاریخ روشنفکری ایران" نوشته مسعود نقره کار . نامه آقای محمد باقرمومنی ، مبارز قدیمی در صفحات 172 -3 /262—7 و 522- 523 قابل مطالعه است. د راین نامه که اتفاقا علیه فعالیت ها توده ای ها در کانون است، به نقش آقای هوشنگ اسدی همطراز با به آذین و فریدون تنکابنی می پردازد. تصویر صفحه 523 دقت کنید.















 منبع سوم- کتاب "سرگذشت کانون نویسندگان ایران" نوشته آقای محمدعلی سپانلو، توسط نشر باران سوئدر سال 2002 منتشر شد. مطالب آقای سپانلو هم مانند آقای مومنی علیه توده ای هاست و بر نقش آقای هوشنگ اسدی هم تاکید دارد.
منبع چهارم –  آقای هوشنگ اسدی در پاسخ آقای سپانلو مقاله ای نوشت که درشماره 11 و 12- بهار و تابستان 1385-   ماهنامه معتبر باران  که در سوئد  انتشار می یابد، چاپ شد. آقای سپانلو به این مقاله جواب دادند و بحث ادامه یافت.


















مجاهد سابق، توده ای امروز؟

زمستان 1361 می رسد. به شرحی که در کتاب " نامه هائی به شکنجه گرم" آمده است، آقای هوشنگ اسدی همراه اکثریت رهبران و کادرهای حزبی دستگیر و روانه زندان کمیته مشترک می شود.
آقای ایرج مصداقی که  هیچگاه در زندان کمیته مشترک نبوده اند ، بعنوان مجاهد دست گیر شده اند، درکتابشان نوشته اند جزو مبارزین سرشناس زندان های اوین ، قزلحصار و رجائی شهر بوده اند ، دادگاه مرگ سال 67 را دور زده اند و به همین  خاطر برخلاف افراد عادی سازمان مجاهدین اعدام نشده و زنده مانده اند، چند سالی است خود را به عنوان فعال حقوق بشر معرفی می کنند.
ایشان ناگهان در"ادعا نامه" جدیدشا ن ، در هیئت یک توده ای تمام عیار ظاهر می شوند، رمورد مسائل حزب توده از زمان دستگیری تا امروزبه داوری می نشینند، یکی از دوجناح حزب توده در خارج از کشور را مامور و زارت اطلاعات معرفی می کنند. ایشان تشخیص می دهند که آقای علی خدائی و نشریه ایشان توسط وزارت اطلاعات راه اندازی شده وحتی به زنده یاد دکتر فریبرز بقائی در اولین سالگرد فوتش مهر مامور وزارت اطلاعات می زنند.
یاد آوری می کنم که دکتر فریبرز بقائی- عضومشاور کمیته مرکزی حزب توده- 12 سال زندانی جمهوری اسلامی بود و سال گذشته در آلمان درگذشت.
آقا ی ایرج مصداقی ، حتی در موردمسائلی مانند ماجرای"کودتا" ی حزب توده اظهار نظر قطعی می کنند.
به خواننده یاد آور می شوم که رهبران حزب توده بعداز دستگیری و زیر شکنجه مجبور به "اعتراف " شدند که قصدراه اندازی یک"کودتا" راداشته اند. تا انجا که مطالعات  من اجازه می دهد تا حالا هیچ ارگان یا فردحزبی بطور رسمی در باره این ماجرا اظهار نظر نکرده است.
اما آقای ایرج مصداقی در متن تخصص جدیدشان بعنوان کارشناس حزب  توده ، بدون کمترین شک وتردیدو اما و اگر تکلیف را روشن کرده اند:"به گفته‌ی آنان که از نزدیک در جریان هستند، پاسداران در خانه‌ اسدی، چند پوکه‌ی فشنگ پیدا کرده بودند که وی از آن‌ها گردنبندی درست کرده بود. در زیر فشار، اسدی که در دوران شاه به اعتراف خودش تنها یک سیلی خورده بود و سپس به خدمت ساواک در آمده بود، پاسداران را به شهریار برده و چند اسلحه‌‌ای را که در خاک پنهان کرده بود، نشانشان می‌دهد. اسدی سپس برای خوش‌رقصی، با استفاده از اطلاعاتی که از سابقه‌ی رهبران توده‌ای داشته، داستان کودتا و مسئولیت‌های آن‌ها در کمیته کودتا را ساخته و پرداخته می‌کند. " عبارت "آنان که از نزدیک در جریان هستند" بعنوان منبع آقای ایرج مصداقی ذکر شده اند واین پر سش ها رابه ذهن می آورند:
- آنان چه کسانی هستند؟ از نزدیک در جریان هستند ( یعنی امروز) و یا بوده اند؟ منبع اطلاعات این آنان فرضی چیست؟ این " آنان" کجا این اطلاعات رامطرح کرده اند که فقط آقای مصداقی خبر دارند وبس؟
آقای ایرج مصداقی که می شود حدس زد "آنان" همان خودشان هستند، از بحث بالا نتیجه می گیرند:"زمینه‌ی مصاحبه‌های تلویزیونی از همین‌جا ایجاد شد. "

 اسناد موجود چه می گوید؟ نامه های نورالدین کیانوری و خاطرات آقای علی خدائی  نشان می دهد که همه اعترافات مربوط به کودتا زیر شکنجه گرفته شده است. در باغ موردنظر در شهریار حتی یک اسلحه هم پیدا نشده است. روشن شده که " کودتا" ی حزب توده داستان بوده و بنابراین در مصاحبه های تلویزیونی سخنی از کودتا بمیان نیامده. همه اعترافات و دادگاهها حول اتهام" جاسوسی" و" سازمان مخفی" می چرخد که پیش از داستان کودتا" لو" رفته بود.
به نوشته آقای علی خدائی بعداز معلوم شدن اینکه داستان کودتا" دروغ" بوده ، بازجویان" پدر هوشنگ اسدی را هم در آورده اند...."

علی شمخانی هم گم می شود

نویسنده کتاب" نامه هائی به شکنجه گرم"در بخش  17  کتاب تحت عنوان " شب کودتا" همه این ماجرا رابه دقت تمام توضیح می دهد و تا صفحه 201 که به علی شمخانی می رسد.
خواننده می تواند در تصویر صفحات 201- 202 شرح بازجوئی علی شمخانی را که درآن زمان قائم مقام سپاه پاسداران بخواند.


جالب اینجاست که آقای ایرج مصداقی که" برادر حمید" شکنجه گر و مقام امنیتی را غیب کرده بودند ، اینجا هم علی شمخانی را نمی بینند. معلوم نیست ایشان چرا وقتی به مقامات عالیرتبه امنیتی – سیاسی می رسند ، از کنارشان رد می شوند؟ اقای مصداقی که به جزئیات بازجوئی توده ای ها هم اشراف دارند، چرا " دروغ" بودن بازجوئی شمخانی از آقای هوشنگ اسدی بر  ملا نمی کنند؟

نه شکنجه گر، نه شکنجه

خواننده " ادعا نامه"  آقای ایرج مصداقی، باین نتیجه می رسد که غیب کردن برادر حمیدو علی شمخانی" عمدی" بوده است. چرا؟
نگاهی به نوشته های قبلی آقای مصداقی نشان می دهد که ایشان بکرات و باقاطعیت
تمام نوشته اند که آقای هوشنگ اسدی" بدون کمترین فشار" تسلیم شده وبه" همکاری گسترده" با" بازجویان" پرداخته و" تواب" شده است.

برای اطلاع کسانی که کتاب"نامه هائی به شکنجه گرم " را نخوانده اند ، بطور خیلی خلاصه توضیح می دهم که نویسنده اصلا دراین کتاب سیمائی قهرمانی از خود نمی سازد. بر عکس و با صراحت تمام می گوید که زیر شکنجه مجبور به توبه شده ، نماز خوانده و چگونه از توبه برگشته  است.شرح این حالات نویسنده بشدت تکان دهنده است و نشان می دهدکه چگونه شکنجه یک انسان را تا حد" سگ پاولوف" تنزل می دهد. شرح نویسنده د رمورد شکنجه های خودش و دیگران یکی از اسناد کم نظیر برای رسوائی سیستم شکنجه در جمهوری اسلامی است.
آقای ایرج مصداقی همه این شرح دردناک از شکنجه را که منجر به سه بار خودکشی ناکام نویسنده می شود" دروغ" می خوانند و " داستانسرائی" می نامند.واتفاقا یکی ازدلایل غیب شدن برادرها ناصر سرمدی پارسا و علی شمخانی اینجا روشن می شود.
وقتی شکنجه گر شناخته شده کتاب عمدا غیب می شود،  صحنه بازجوئی علی شمخانی هم از چشم می افتد، خواننده طبیعتا باین نتیجه می رسد  که وقتی شکنجه گر نیست ، شکنجه هم نیست.
والبته یک نکته ظریفتر از مو هم در حذف علی شمخانی وجود دارد. مطالعه متن نشان می دهد که آقا ی هوشنگ اسدی به علی شمخانی می گوید:
کودتا دروغ است...
و وقتی دوباره او را به شکنجه گاه می برند، مجبور می شود حرفش را پس بگیرد.
اما آقای مصداقی باید ثابت کنند به آقای هوشنگ اسدی" کمترین فشاری" وارد نشده است.
اما بر اساس کدام اسناد؟ اینجا دیگر حتی از "آنان" و" زندانیان سیاسی" خبری نیست. تنها شاهد خود آقای مصداقی هستند که بعد سه سال پاهای آقای هوشنگ اسدی را هنگامی که " همبند" بوده اند، می بینند:" امکان ندارد بارها ۸۰ تا ۲۰۰ ضربه کابل بخورید و آثار آن روی پایتان نماند. من در سال ۱۳۶۴ پاهای اسدی را دیدم. کوچکترین اثری از شکنجه به شکلی که توصیف می‌کند در آن مشاهده نمى‌شد."
خواننده"کنکاش" توجه دارد که براساس مستندات ارائه شده در بخش سوم اساسا آقای هوشنگ اسدی باایرج مصداقی هم بند نبوده اند. ظاهرا ایشان  از زندان قزلحصار توانسته اند  پاهای آقای هوشنگ اسدی  را در زندان  اوین از نزدیک  مشاهده و چنان معاینه  کنند که متوجه  شوند "کوچکترین اثری" از شکنجه در آن" مشاهده" نمی شده است.
آقای ایرج مصداقی، بر همین منوال جلومی روندو سرانجام باسرفرازی تمام خواننده را باین نتیجه می رسانند که "برادر حمید "شکنجه گر که وجودنداشت هیچ، علی شمخانی هم که نویسنده کتاب رامورد بازجوئی بیرحمانه قرار داده واقعیت ندارد وخلاصه شکنجه ای در کارنبوده است.
براستی چگونه ممکن است آقای مصداقی علی شمخانی را در صفحات کتاب ند یده باشند؟

من یک بار دیگر از خواننده می پرسم: جمهوری اسلامی با صرف چه هزینه ای می توانست، این چنین شکنجه های هولناک رفته بر یک زندانی را نفی و ردپای شکنجه گران را پاک کند؟

 دعوت برای معاینه دست های شکنجه شده

آقای ایرج مصداقی ،بهمین ترتیب و باهمین استدلال سه خودکشی نویسنده کتاب را در زیر شکنجه " دروغ" جلوه می دهند؟
ایشان سرانجام می نویسند:"اسدی همچون یک تبهکار حرفه‌ای سعی می‌کند ردپایی از خود نگذارد. او مدعی زدن رگ دستش نمی‌شود، چون بایستی جای آن را نشان دهد. برای پیشگیری از تبعات چنین ادعایی، او شیوه‌ای از خودکشی را مطرح می‌کند که نیاز نباشد آثار آن را نشان دهد. "
خواننده را به دشنام سراسر کینه ومکرر آقای مصداقی توجه می دهم و درعجبم که چطور آقای مصداقی وقتی با هوشنگ اسدی همبند بوده اند، پاهای ایشان را دیده اند ،امابه دستهایشان نگاه نکرده اند.
اما اسناد چه می گویند؟ خواننده رابه تصویر صفحه 190 رجوع و شرح دومین خودکشی نویسنده  ارجاع می دهم و به جمله ای که زیر آن خط کشیده است.
جمله باهزار زبان داد می زند:
- رگ مچم را بریدم...

















آقای مصداقی این خودکشی را که خودکشی دوم نویسنده است نادیده گرفته، خودکش سوم را ملاک قرار داده ونوشته است:"یک تبهکار حرفه‌ای سعی می‌کند ردپایی از خود نگذارد. او مدعی زدن رگ دستش نمی‌شود، چون بایستی جای آن را نشان دهد. برای پیشگیری از تبعات چنین ادعایی..."

من همین جا برای اینکه افکار  عمومی بداند " تبهکار حرفه ای " کیست  از یک گروه حقوق بشری دعوت می کنم یک پزشک ، وکیل  و قاضی را  برای معاینه دست های اقای هوشنگ اسدی اعزام کند تا ببیند جای بریدگی بعد از 29 سال هنوز روی آن هست یانه؟ من حاضرم همراه این گروه بروم ،آقای مصداقی چی؟


دادگاه مرگ و سند تاریخی آقای مصداقی

آقای ایرج مصداقی باهمین شیوه استدلالی پیش می آیند. دیگرحتی نیازی به نقل قول مسقیم و غیر مستقیم نیست " آنان" هم نیستند. هرچه آقای هوشنگ اسدی گفته دروغ است و تما م انچه آقای مصداقی می گوید – و خواننده صحت مواردمتعدد آنهاها را تاکنون دیده است – درست است.
 به همین شیوه به کشتار تابستان 67 می رسیم. آقای ایرج مصداقی همه اظهارات آقا ی هوشنگ اسدی را دروغ می خوانند وحکم قطعی می دهد که آقای هوشنگ اسدی  رابه دادگاه نبرده اند.
می توان باهمین شیوه حکایت معروف آقای مصداقی از فریب دادگاه مرگ، نجات
 ا زاعدام برخلاف بقیه مجاهدین، در راهروی مرگ نشستن و بخاطر سپردن انبوه خاطرات و اشعار را" دروغ" دانست.
اما، شیوه" کنکاش" بررسی اسناداست.  آقای ایرج مصداقی در متن مفصل برای ا ثبات " دروغ بودن" نوشته آقای هوشنگ اسدی، "سند " ی ا زحوزه کارشناسی  خود می دهند.
این سند که شاهکار " اسناد" ارائه شده توسط آقای مصداقی است ، توسط خودشان و درهمین "ادعانامه" 3000 کلمه ای آمده است و"کنکا ش "را ا زهرتوضیح دیگری بی نیاز می کند.
من این سند رابه دورنگ نشان می دهم و هر دو به نقل از ادعانامه آقای ایرج مصداقی. رنگ قرمز نقل قول آقای مصداقی از کتاب" نامه هائی به شکنجه گرم" است:
"حاج مجتبی است. دری را باز می‌کند و مرا می‌برد تو . ـ چشم بندت را بردار ... برمی‌دارم و عینکم را می‌زنم. دو نفر را به سرعت می‌شناسم، نیری و حاج ناصر. دو نفر دیگر هم هستند. حالا که به عکس‌های قضات دادگاه مرگ نگاه می‌کنم، از زیر پرده‌ای که مانند یخ بر خاطراتم کشیده شده، به زحمت می‌توانم اشراقی را تشخیص بدهم و پورمحمدی را» 

دو اسمی را که برجسته  شده اند بخاطر بسپارید: اشراقی و پور محمدی.
حالا  به این بخش از ادعا نامه اقای مصداقی که درست خط زیر متن بالا امده و بارنگ سبز مشخص شده است ريال توجه کنید:
"در دو دادگاهی که اسدی مدعی است به آنجا برده شده، اثری از اشراقی، رئیسی و پورمحمدی که اعضای اصلی هیئت بودند، نیست. آن‌ها هیچ سؤالی از اسدی نمی‌کنند و کار به دست افراد دیگری سپرده شده است!"
بسیار سند مهم و راهگشائی است. آقای ایرج مصداقی از قول آقای هوشنگ اسدی می نویسد که اشراقی وپورمحمدی در دادگاه بوده اند و بعدخودشان توضیح می دهند که اشراقی و پورمحمدی در دادگاه آقای هوشنگ اسدی نبوده اندو ایشان دروغ می گوید.

بخدا پناه می برم و قضاوت را به خواننده می گذارم.

Older Posts